محل تبلیغات شما

بعد از حدود دوسال مشکلات روحی تصمیم گرفتم که به روانشناس مراجعه کنم
البته که نمیدونستم دلیل اصلی یا البته مشکل اصلی خودم چیه
فقط میدونستم که حالم خوب نیست
رفتار مودی دارم
با روانشناس زیاد صحبت می کردم
و می کنم
بهم گفت که نباید اینقدر ذهنم درگیر فکر باشه
و منم از حس بدی که نسبت به اطرافیانم دارم بهش گفتم
ازاینکه به همه حرفایی که میزنم و نمیزنم ساعت ها فکر می کنم
نمیدونم واقعا چطور باید زندگی کنم
همیشه با خودم گفتم که مشکلات برای منن
ولی واقعا اینطوری نبوده
اینکه مدام دارم خودمو مطابق خواسته دیگران جلوه میدم و مراعات بقیه رو می کنم داره واقعا اذیتم میکنه
دلم میخواد با خیال راحت بتونم اشتباه کنم ولی نمیتونم
تراپیست بهم گفت که ریز جزییاتی که بهشون هرروز فکر میکنم رو بنویسم
ولی خب من سهوا و عمدا بعضی چیزارو نمینویسم
مثل علاقه به یک نفر
فکرم درباره سقوط تو مترو
و .
نمیدونم چرا هنوز نمیتونم بهش اعتماد کنم
اونقدر با افراد اشتباهی دردودل کردم که تشخیص آدم درست
حتی اگه متخصص باشه برام فوق العاده سخته 
تنها کاری که میتونم بکنم حفظ ظاهر و البته فرار از اجتماعات
از همین الان تصمیم می گیرم که انزوا رو انتخاب کنم
هرچقدر افراد کمتر و وابستگی های کمتری داشته باشم مسلما فکر و خیالات کمنریدربارشون خواهم کرد
البته مهم تر ازاون اعتماد به تراپیستمه
پایان

به تراپیست خود اعتماد کنید؟

روزی روزگاری مانی

جبری با عنوان خانواده

فکر ,رو ,واقعا ,البته ,افراد ,کنم ,گفت که ,چرا هنوز ,هنوز نمیتونم ,نمیتونم بهش ,نمیدونم چرا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کهکشان ها